آخرین خبرها
شما اینجا هستید: خانه » اخبار روابط عمومی » یادبود: ملازم چگونه وارد قلب ما شد؟

یادبود: ملازم چگونه وارد قلب ما شد؟

شهریور ماه برای روابط عمومی‌ها یادآور ضایعه از دست رفتن محمد ملازم یکی از دلسوزان و خدمتگزاران روابط عمومی کشور است. اوصاف، اخلاق شایسته و مردمداری او بی‌شک مبنایی جدی برای الگو قرار گرفتن مهندسان نظام مردمداری است. وظیفه کوچک ما بود که یادی از او که همواره در قلب ماست، داشته باشیم. به همین مناسبت نوشتار زیر که توسط دکتر محسن موسوی بیان شده است و در ماهنامه روابط عمومی به چاپ رسیده را در ذیل می‌آوریم:

به دفتر ثبت‌نام شاگردان جلسه و حضور و غیاب آنان که نگاه کردم، کلمات بی‌روح، اعلام کردند: «محمد ملازم – ایمان ملازم، پس از تست در حد کلاس «الف» پذیرفته شدند – تاریخ ۲۷/۳/۶۵٫ کلاس الف – کلاسی که خود شخصاً در دارالتحفیظ القرآن الکریم اداره آن را بر عهده دارد و مخصوص قاریانی است که دوره تجوید مبتدی را گذرانده باشند و اما…

امروز هرچه می‌اندیشیم، نمی‌توانم بگویم که ملازم چگونه به «دارالتحفیظ» آمد و چگونه وارد قلب ما شد، آنقدر می‌دانم که ناگهان همه ما احساس کردیم یک عنصر خوش برخورد، متین و دوست داشتنی جای خود را به سادگی و راحتی در دل ما باز کرده و دل همه را به تسخیر جاذبه خویش درآورده است. من «ملازم» را بدون «ایمان» نمی‌شناسم. «ایمانش» همیشه «ملازم» او بود. خدایا! چه نامی روی فرزندش نهاده بود! «ایمان» را عاشقانه به جلسه می‌آورد. روی او تعصب داشت. ایمان باید «قاری» می‌شد. این خواسته ملازم بود. هم پدر و هم پسر به قاری معروف مصری «شیخ مصطفی اسماعیل» علاقه زیادی داشتند و سعی می‌کردند به سبک این استاد مرحوم تلاوت کنند.

ملازم قدرت نفوذ عجیبی داشت. در حالی که برخی دوستان پس از سال‌ها شرکت در جلسه چندان «مطرح» نمی‌شدند،‌ اما ملازم خیلی زود به عنصر مشخص و اصلی جلسه تبدیل شد. حضورش احساس می‌شد. بی‌تفاوت نبود. نظر می‌داد. راهنمائی می‌کرد و سیر جلسه را دقیقاً زیرنظر داشت.

با شناخت و «شم» مدیریتی که داشت، به سرعت نیروهای جلسه را و اصلاً خود جلسه را «تحلیل» کرد!

پس از مدت کوتاهی، یکبار در نامه‌ای حدوداً ۶-۵ صفحه‌ای، تحلیلی از جلسه را به من ارائه داد و در آن قسمت‌های مختلف برنامه کلاس را درصدبندی کرده بود. یعنی اینکه هر قسمت از برنامه‌های کلاس اعم از تلاوت شاگردان، درس پای تخته، صحبت‌ها و مباحث مربوط به مسائل روز، تلاوت میهمانان و استادان و …،‌ هر کدام از نظر زمانی چند درصد از وقت چهار ساعته کلاس را به خود اختصاص داده است و سپس برنامه پیشنهادی خودش را برای پربارتر شدن جلسه مطرح کرده بود.

با دیگر برادران کلاس به سرعت ارتباط برقرار کرد. در عین حالی که در نظام اسلامی مسئولیت نسبتاً بالایی داشت، اما در برخورد با اعضای کلاس، اعم از معلم و شاگردان، مظهر تواضع بود. وقتی «گل سرخ دارالتحفیظ»، قاری شهید حسین محمدی به شهادت رسید، ملازم، بیقرار و آشفته، بیشترین سهم را در برگزاری مراسم بزرگداشت شهید در دارالتحفیظ بر عهده گرفت. می‌گریست و پلاکاردها را به در و دیوار دارالتحفیظ نصب می‌کرد.

همانگونه که گفتم، هرگاه لازم می‌دید، ابراز نظر می‌کرد، پیشنهاد می‌داد، راهنمایی می‌کرد. اما آنچنان هنرمندانه که به هیچ وجه استنباط نمی‌شد که قصد «آقا بالاسر» بودن دارد. هر کس که با او آشنا می‌شد، تصور می‌کرد که محبوبترین دوست ملازم است. او را از بقیه بیشتر دوست دارد! این اخلاق ملازم بود. به زودی دامنه نفوذ و شعاع وجودی او به سراسر کشور و بین اکثر قاریان تراز اول کشور گسترش یافت. تو گویی که همیشه با قاریان بوده است.
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)

Scroll To Top